خبر نداری اما این روزها برای خود اسطوره ای تاریخی شدم!
تا فهمیدم شعر میپسندی
خودم را قافیه ی عاشقانه هایت کردم،
و تمامِ من بانی غزل هایت شد،
شدم ردیف بیت هایت
و خود را واژه به واژه فدایت کردم!
شب ها در بستر چو شاملو اشک ریختم
و روزها مجنون شدم و سر در بیابان زدم!
خود را به مانند فرهاد با تلخی های روزگار وفق دادم!
اما در این میان تو برایم نه دلبری چو آیدایِ شاملو شدی و نه لیلیِ عاشق!
حتی تو شیرین قصه های تلخ فرهاد هم نشدی!
نمیدانم،
اما هنوز تا بیکرانه های محبت می پرستم تورا!
و به شوق هر شعر عاشقانه ای تو را میخوانم...
گرچه مدتهاست مرا در انزوای غزل ها رها کردی!
+ نوشته شده در یکشنبه نهم دی ۱۴۰۳ ساعت 15:53 توسط سید اسحق صمدیان
|