برای من هیچ توفیری ندارد
برای من
پاییز با تابستان و زمستان و بهار
هیچ توفیری ندارد
هر کدامشان می توانند مرا
تا عمق دورترین خاطراتم عقب ببرند ...
تا عمقِ پرسه های بدون تو
در دلِ کوچه باغ های مُرده در سرمای یک غروب پاییزی
تا عمق دلتنگی های گاه و بیگاه
وسطِ یک ظهر تابستانی
که هنوز هم طعم تلخش پیِ دندانم جا مانده
تا عصرگاه سرد زمستان که می دانستم امروز هم نخواهمت دید
تا بهارانی که ترسِ دست در دست دیگری دیدنت
در تمام وجودم رخنه می کرد.
برای من تمام روزهای بعدِ رفتنت ...
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۱ ساعت 20:37 توسط سید اسحق صمدیان
|